مدت ها بود که اهدافم رو روی کاغذ مینوشتم و هر از چندی بهشون سر میزدم و مرورشون میکردم، اگر نیاز بود بازنگری ای درشون انجام بدم ، میدادم; اگر بهشون رسیده بودم یه تیک بزرگ مسرور کننده جلوشون میزدم و این مسیر ادامه داشت تا ورودم به خدمت از ما و حمید طهماسبی و تاکید زیادش به یادداشت کردن موضوعات و اتفاقات و صحبت ها ، نظراتی که خودش داره و هم تیمی هاش گاها میدن و خلاصه همه چی 🙂 ، و این تا حدودی برام قابل هضم نبود و کاری بود بس طاقت فرسا ، ولی با این وجود خودمو مجبور کردم برای یک بازه تقریبا یکساله نه با اون حد جزییات ولی نکات مهم و نقاط چالش برانگیزی که توی تیم داشتم رو یادداشت کنم ، و این کار بعد از گذشت چند ماه کم کم اثرش رو نشون داد ، حالا در واقع یه لاگ شخصی از سعید حسن خان دارم که تا حدودی بهم میگه این فرد کجا های زندگی احساساتش بیشتر از منطقش بهش غلبه میکنه ، کجا ها پیش داوری هاش باعث میشه تصمیمات عجولانه بگیره و ….

ادامه دارد ….

یک پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *